پیشرفت در علوم اعصاب و فناوریهای غیرتهاجمی باعث شده که پژوهشگران بتوانند به روشهای نوینی برای بهبود یادگیری در افراد مختلف دست یابند. یکی از حوزههایی که در سالهای اخیر توجه بسیاری را به خود جلب کرده، تأثیر تحریک الکتریکی ملایم مغز بر تواناییهای شناختی مانند یادگیری ریاضی است. مطالعهای جدید در این زمینه، چشمانداز تازهای را برای کاهش نابرابریهای آموزشی ارائه داده است.
در این مقاله، نتایج یکی از مطالعات معتبر بینالمللی درباره تحریک مغزی و اثر آن بر بهبود مهارتهای ریاضی بررسی شده و همچنین به ابعاد بیولوژیکی و عصبشناختی آن نیز پرداختهایم.
یافته های کلیدی پژوهش جدید درباره تحریک مغزی و یادگیری ریاضی
این بخش به نتایج یک مطالعه علمی اشاره دارد که در یکی از ژورنالهای معتبر منتشر شده است. هدف آن بررسی اثر تحریک مغزی بر توانایی یادگیری ریاضی در افراد مختلف بوده است. نتایج بهدستآمده میتواند کاربردهای بالقوهای در آموزش و بهداشت روان داشته باشد.
بر اساس تحقیقی که در ژورنال علمی PLOS Biology منتشر شده، تیمی از دانشمندان به سرپرستی پروفسور «روی کوهن کادوش» از دانشگاه ساری در بریتانیا، نشان دادند که تحریک الکتریکی بسیار ضعیف نواحی خاصی از مغز میتواند عملکرد افراد در یادگیری ریاضی را به شکل معناداری بهبود بخشد. این تأثیر خصوصاً در افرادی که به طور طبیعی دارای ارتباط ضعیفتری بین نواحی اجرایی و حافظهای مغز هستند، قابل توجه بوده است.
نحوه انجام آزمایش و ساختار مطالعه
درک روش انجام پژوهش، به درستی فهم نتایج و اعتماد به آن کمک میکند. این مطالعه با طراحی دقیق، استفاده از ابزارهای پیشرفته و تحلیل بیوشیمیایی انجام شده که یافتهها را معتبرتر میکند.
در این تحقیق، ۷۲ داوطلب به مدت پنج روز در تمرینهایی برای حل مسائل ریاضی شرکت کردند. طی این مدت، آنها تحت تحریک الکتریکی خفیف مغزی قرار گرفتند. این تحریک در نواحی مشخصی از مغز اعمال شده بود؛ از جمله قشر پیشپیشانی خلفی جانبی (dlPFC) که در عملکردهای اجرایی و تحلیل محاسباتی نقش دارد و نیز قشر آهیانهای پشتی (PPC) که در بازیابی حافظه درگیر است.
علاوه بر این، پژوهشگران سطح دو ماده شیمیایی کلیدی در مغز یعنی گلوتامات (محرک عصبی) و GABA (بازدارنده عصبی) را با استفاده از طیفنگاری با تشدید مغناطیسی اندازهگیری کردند. این دو ماده شاخصهایی برای ارزیابی ظرفیت مغز در یادگیری و تغییرات شناختی هستند.
یافته های عصبی و شناختی: چه کسانی بیشترین بهره را می برند؟
نتایج این پژوهش نه تنها به بررسی کلی اثربخشی تحریک مغزی پرداخت، بلکه تفاوت بین افراد را نیز مدنظر قرار داد. اینکه کدام ساختارهای عصبی باعث تفاوت در یادگیری میشوند، موضوعی است که میتواند به شخصیسازی درمان و آموزش کمک کند.
تحلیل دادهها نشان داد که افرادی که به صورت طبیعی دارای ارتباط قویتری بین نواحی dlPFC، PPC و هیپوکامپ (مرکز حافظه بلندمدت) بودند، در انجام مسائل محاسباتی عملکرد بهتری داشتند. با این حال، در مسائل حفظکردنی مانند حفظ فرمولها یا الگوهای عددی، این ارتباط تأثیر زیادی نداشت.
جالبتر از همه اینکه در افرادی با ارتباط ضعیفتر بین این نواحی مغزی، پس از تحریک الکتریکی در ناحیه پیشپیشانی خلفی، پیشرفت محسوسی در توانایی حل مسائل محاسباتی مشاهده شد. این نکته نشان میدهد که میتوان با کمک تحریک مغزی هدفمند، عملکرد شناختی را در افرادی که به دلایل زیستی در یادگیری دچار چالش هستند، بهبود داد.
تعامل شیمی مغز، انعطاف پذیری عصبی و یادگیری ریاضی
شیمی مغز نقش کلیدی در فرآیند یادگیری دارد و این پژوهش به درک بهتری از تعامل بین مواد شیمیایی مغزی و فرآیندهای شناختی منجر شده است. موضوعی که در آینده میتواند در طراحی درمانهای نوآورانه مؤثر باشد.
محققان متوجه شدند سطح گلوتامات و GABA در مغز با انعطافپذیری عصبی افراد در ارتباط است. انعطافپذیری عصبی، توانایی مغز برای سازگاری با اطلاعات جدید یا تغییر رفتار است. افرادی که نسبت متعادلی از این دو ماده را داشتند، بهتر به تحریک مغزی پاسخ دادند و توانستند سریعتر مهارتهای جدید ریاضی را فرا بگیرند.
همچنین، این یافتهها تأکید دارند که تعامل بین بخشهای حافظه، پردازش اجرایی و مواد شیمیایی مغز باید در هرگونه مداخله آموزشی یا درمانی مدنظر قرار گیرد.
چالش ها و محدودیت های موجود در کاربرد بالینی
گرچه نتایج این مطالعه امیدبخش هستند، اما استفاده از این روش در دنیای واقعی با چالشهایی مواجه است. بررسی محدودیتها میتواند به طراحی پژوهشهای آینده کمک کند.
نویسندگان مقاله اشاره کردهاند که هنوز مشخص نیست آیا تحریک مغزی میتواند در محیطهای خارج از آزمایشگاه نیز به همان اندازه مؤثر باشد یا خیر. همچنین، احتمال دارد پاسخ افراد به تحریک مغزی بسیار متغیر باشد و به عواملی مانند ساختار مغز، سن، سابقه آموزشی و وضعیت سلامت روان بستگی داشته باشد.
پیشنهاد شده که مطالعات آتی باید این روش را در محیطهای آموزشی واقعی امتحان کرده و تأثیر بلندمدت آن را نیز بررسی کنند.
نتیجه گیری
یافتههای این پژوهش نشان میدهند که تحریک الکتریکی ملایم مغز، بهویژه در ناحیه پیشپیشانی خلفی، میتواند عملکرد ریاضی برخی افراد را بهطور قابل توجهی بهبود دهد. این روش، اگرچه هنوز در مراحل اولیه بررسی است، اما پتانسیل آن را دارد که به عنوان ابزاری کمهزینه، غیرتهاجمی و شخصیسازیشده در آموزش مورد استفاده قرار گیرد.
با پیشرفت بیشتر در فهم تعامل بین ساختارهای عصبی و شیمی مغز، شاید در آینده نزدیک بتوان شاهد بهکارگیری عملی این روشها در مدارس، کلینیکهای درمان اختلال یادگیری و حتی در آموزش بزرگسالان بود. تا آن زمان، نیاز به پژوهشهای بیشتری برای درک کامل اثرات و ایمنی این روش وجود دارد.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟
ارسال دیدگاه