ممکن است شما تصور کنید که آنچه میبینید یا میشنوید همیشه بازتابی از دنیای واقعی است، اما علم نشان میدهد که ادراک ما بیش از آنکه بر اساس دادههای بیرونی باشد، بیشتر به پیشبینیهای مغز وابسته است. این پدیده، بهویژه در زمانهایی که توهمهای بصری یا شنیداری به وجود میآید، نشاندهندهی این است که مغز ما گاهی مرز میان خیال و حقیقت را محو میکند. اما چرا این اتفاق میافتد؟ چگونه مغز تصمیم میگیرد که چه چیزی واقعی است و چه چیزی ساختهی خود اوست؟ این پرسشها در تحقیقات علوم اعصاب و مدلهای هوش مصنوعی پاسخهای جالبی دارند.
توهمات بصری و شنیداری: آیا همه ما گاهی مغز خود را فریب میدهیم؟
توهمات بصری و شنیداری چیزی بیشتر از آنچه که به نظر میرسد معمولی هستند. بسیاری از افراد بهطور ناخودآگاه با تصاویری که در واقعیت وجود ندارند مواجه میشوند. این تصورات ممکن است به دلایل مختلف از جمله فقدان حواس یا شرایط روحی خاص بهوجود آیند. برای مثال، افرادی که عزیزی را از دست دادهاند، گاهی احساس میکنند که او را دوباره میبینند یا صدای او را میشنوند. این نوع توهمات میتوانند بسیار واقعی و قابلتوجه باشند، حتی در صورتی که افراد در سلامت کامل جسمی و روانی به سر ببرند. یکی دیگر از موارد مشابه، سندرم شارل بونه است که افراد مبتلا به آن در شرایط خاص مانند از دست دادن بینایی، تصاویر غیرواقعی میبینند.
چگونه مغز این تجربیات را خلق میکند؟
مطالعات روانشناسی و علوم اعصاب نشان میدهند که مغز نه تنها اطلاعات دریافتی از دنیای اطراف را پردازش میکند، بلکه بهطور فعال نیز پیشبینیهایی انجام میدهد که این پیشبینیها میتوانند بر آنچه میبینیم، میشنویم یا احساس میکنیم تأثیر بگذارند. بهعنوان مثال، وقتی فردی از شما خواسته میشود که یک سیب را در ذهنش تصور کند، دقیقاً همان بخشهایی از مغز فعال میشوند که وقتی یک سیب واقعی را میبینید نیز فعال هستند. این پدیده نشان میدهد که ادراک و تجربه ما از دنیای اطراف بیشتر یک فرآیند ذهنی و پیشبینی شده است تا صرفاً دریافت اطلاعات مستقیم.
مغز: پیش بینی کننده ای که واقعیت را بازسازی میکند
مطالعات جدید در روانشناسی و علوم اعصاب ثابت کردهاند که پیشبینی بخش جداییناپذیری از ادراک است. مغز نه تنها از اطلاعات جدید برای درک واقعیت استفاده میکند، بلکه از اطلاعات قبلی و مدلهای ذهنی خود برای پیشبینی و بازسازی واقعیت استفاده میکند. به عبارت دیگر، آنچه میبینیم و احساس میکنیم بیشتر از آنچه که مستقیماً از دنیای اطراف دریافت میکنیم، بر اساس دانش قبلی ما است. این فرآیند مشابه به مدلی است که در هوش مصنوعی بهویژه در مدلهای “شبکههای رقابتی تولیدی” (Generative Adversarial Networks یا GANs) مشاهده میشود، که در آن یک بخش از سیستم تلاش میکند تا دنیای واقعی را شبیهسازی کند و بخش دیگر تلاش میکند تا تصمیم بگیرد که آیا این شبیهسازی واقعیت است یا خیر.
تشخیص مرز میان واقعیت و تخیل
شاید مهمترین سؤال این باشد که چگونه میتوانیم آنچه را که تصور میکنیم از آنچه که واقعاً میبینیم، تشخیص دهیم. این چالش زمانی بیشتر برجسته میشود که فرد در شرایطی مانند روانپریشی قرار میگیرد و توهمات او بهطور مداوم و ماندگارتر میشود. اما در بیشتر مواقع، مغز ما قادر است که بین آنچه واقعی است و آنچه از تخیلات ما برمیخیزد تمایز قائل شود. این تمایز در برخی موارد تحت تأثیر عواملی مانند اختلالات عصبی یا فشارهای روانی قرار میگیرد.
اثرات تخیل و نقش آن در خلق واقعیت
در حالی که مغز ما قادر است میان واقعیت و تخیل تمایز قائل شود، باید توجه داشته باشیم که تخیل نیز میتواند نقش مهمی در ایجاد پیشرفتهای علمی و خلاقانه داشته باشد. بسیاری از کشفیات بزرگ علمی و هنری از تخیلات و خوابهایی نشئت گرفتهاند که ذهنهای بزرگ بشری بهطور ناخودآگاه به آنها دست یافتهاند. برای مثال، کشف ساختار مولکولی بنزن توسط فریدریش ککوله پس از رویای مارهایی که دم خود را به دهان گرفته بودند، یا ایدهی جدول تناوبی توسط دیمیتری مندلیف، پس از دیدن آن در خواب، نشان میدهد که تخیل میتواند گاهی ابزاری بسیار قدرتمند برای کشف و نوآوری باشد.
نتیجه گیری
در نهایت، مغز ما همزمان میتواند واقعیت و تخیل را خلق کند و به همین دلیل درک ما از دنیای اطراف اغلب فراتر از دریافت صرف دادهها از محیط است. مغز نه تنها به طور مستقیم واقعیت را تجربه میکند، بلکه بهطور مستمر از پیشبینیهای ذهنی خود استفاده میکند تا تجربهای معنا دار از جهان بسازد. این فرآیند پیچیده، گاهی میتواند منجر به توهماتی شود که مرز میان خیال و واقعیت را محو میکنند. با این حال، این پدیده نه تنها نشاندهنده پیچیدگی عملکرد مغز انسان است، بلکه نقش تخیل در علم و هنر را نیز بهخوبی نمایان میسازد.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟
ارسال دیدگاه